سفارش تبلیغ
صبا ویژن

مردمان را روزگارى رسد بس دشوار ، توانگر در آنروز آنچه را در دست دارد سخت نگاهدارد و او را چنین نفرموده‏اند . خداى سبحان فرماید « بخشش میان خود را فراموش مکنید . » بدان در آن روزگار بلند مقدار شوند و نیکوان خوار ، و خرید و فروخت کنند با درماندگان به ناچار و رسول خدا فرموده است با درماندگان معاملت مکنید از روى اضطرار . [نهج البلاغه]

معیار

خانه

پارسی بلاگ

مدیریت

پست الکترونیک

شناسنامه


9:18 صبح سه شنبه 88/1/18

نیت بد

نویسنده: عاطفه

شاهزاده قباد به شکار رفته بود. در شکارگاه ناگهان گوره خری را دید به دنبال او رفت. کم کماز همراهان خود دور شد. هوا گرم بود و او تشنه شد. آبادیی در میان صحرا دید و به طرف آن رفت . وقتی نزدیک شد چند خیمه کهنه دید که پهلوی هم برپا شده بودند. نزدیک چادرها رفت. و گفت: مهمان می خواهید؟ پیرزنی بیرون امد و مهار اسب او را گرفت. شاهزاده پیاده شد . پیرزن کمی شیر و غذاهای ساده جلو او گذاشت. شاهزاده قباد غذا را خورد و کمی استراحت کرد. اما چون خسته بود، زود خوابش برد و تا آخر روز بیدار نشد. تصمیم گرفت که همان جا بماند. وقت شام که شد چند گاو ماده از صحرا رسیدند . آن پیرزن دختری دوازده ساله داشت که بسیار باهوش و بانمک بود. پیرزن به دختر گفت: بلند شو کمی شیر بدوش تا برای مهمان عزیز ببرم. دخترک رفت و شیر زیادی از آن گاو دوشید، به طوری که قباد تعجب کرد و با خود گفت: عجب گاو پرشیری! این مردم زیر سایه حکومت ما زندگی خوبی دارند. هر روز شیر زیادی از گاوهای خود می دوشند. باید دستور بدهم تا شیر یک روز گاوشان را به دولت بدهند. این کار ضرر زیادی به آن ها نمی رسد. اما خزانه دولت پرتر می شود.

صبح روز بعد پیرزن دختر خود را بیدار کرد و گفت: بلند شو و گاو را بدوش. دختر خواست گاو را بدوشد، اما ناگهان فریاد زد  و گفت: فکر می کنم پادشاه ما تصمیم بدی گرفته است. شاهزاده قباد این حرف را شنید و با خود گفت:پناه بر خدا! این بچه از کجا فهمید که من چه تصمیمی گرفته ام؟ پیرزن بلند شد و با گریه و زاری دعا کرد. شاهزاده قباد پیرزن را صدا زد و گفت: از کجا فهمیده ایدکه پادشاه فکر بدی کرده است؟ پیرزن گفت: هر روز صبح گاو ما شیر زیادی می داد ولی امروز شیری ندارد.هیچ علتی ندارد جز این که پادشاه نیت بدی کرده است. هر وقت پادشاه نیت بدی می کند خدای بزرگ خیر و برکت را از زمین برمیدارد و اثر آن نیت بد حتی به گاوها هم می رسد. اما هر وقت پادشاه نیت خیری می کند خداوند آن قدر خیر و برکت به سرزمین او می فرستد که اثر آن به همه مردم می رسد. قباد گفت: راست گفتی من شاهزاده قبادم و آن نیت بد را خودم کردم اما شاد باش که دیگر از نیت بد خود گذشتم و فکرش را هم نمی کنم.دختر بلند شد دوباره گاو را دوشید و همه با تعجب دیدند که گاو شیر زیادی داد.شاهزاده قباد از آن پس تصمیم گرفت که هرگز نیت بدی نکند.


نظر شما ()



لیست کل یادداشت های این وبلاگ

پدر سنگدل
اصلاح نفس، رمز موفقیّت در زندگى
لذت دنبال نون دویدن!
ارزش و ثواب آیة الکرسى
کوچه عاشقی
سنگ درمانی
گل
محمد مصدق
محمد بلخی
چهارشنبه سوری
[عناوین آرشیوشده]


[ خانه :: پارسی بلاگ :: مدیریت:: پست الکترونیک :: شناسنامه]

تعداد بازدید:48500

امروز:111

دیروز :41

 RSS 

پیوندهای روزانه
کاروان [10]
انصاریان [12]
پارست [12]
پرسمان [11]
دانلودکتاب [9]
شعر [7]
دانشنامه [41]
فرهنگسرا [8]
ادبیات [11]
پایگاه های شیعه [7]
[آرشیو(10)]

درباره خودم

معیار

لوگوی خودم

معیار

آرشیو

فروردین 1388
اردیبهشت 1388

اشتراک